نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 2 روز سن داره

روزنه های امید

همیشه برای من قشنگترینی

1393/4/19 1:15
2,013 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت

به چشمون سیاهت

مامان دورت بگردم  ببخش که نشد بیا برات بنویسم ماشالله مگه وقت میذاری برام عزیز دلم...

الانم که دارم برات می نویسم ساعت 12 شب 19 تیر ماه شما خوابیدی ...

امروز 11 روز از ماه مبارک رمضان گذشت و من به خاطر شما نتونستم روزه بگیرم البته خدای مهربونم  اجازه داده وه تا مامانای مهربون به نی نی های نازشون شیر میدن روزه نگیرن... البته دختر گلم مامانی تا سعی دارم سحر بلند میشم و دعا میخونم ولی بعضی شبها از خستگی زیاد خواب می مونم و شما من و برای نماز صبح بیدار میکنی اینم از نعمت های داشتن دختر گلی مثل شماست ...

از اتفاقات این مدت که 8 تیر شما 6 ماهت  تموم شد و شما وارد ماه هفتم شدی ماااشالله خانمی شدی برای خودت 23 خرداد برای اولین بار پدر جونی موهای شمارو کوتاه کرد اونم با ماشین از ته , دخترم من زیاد راضی به این کار نبودم ولی بزرگترها راضیم کردن آخه با اینکه ماشالله موهای سرت پر پشت بوذ از عید به این طرف بیشترش ریخت واسه همین بزرگترها گفتن برای اینکه موهات یکدست بشه و قوی باید مدهات و بزنن منم راضی شدم البته شکر خدا دست پدر جون سبک بود زوذی بلند شد انشالله از این به بعد موهای قوی و ناز نازی در بیاد ... 8 تیر هم که به اتفاق عمه فهیمه و عمه فاطمه رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن 6 ماهگیت و بزنی برای شب هم کیک خریدیم که بعد افطار برات یه جشن نیم سالگی بگیریم ... دست همگی درد نکنه مارو شرمنده کردن عکس هدایای نیم سالگی شماره آخر مطالب میذارم ... یه چند روزی هم شما مریض شدی و مامانی کلی غصه دار شد و شب تا صبح با تب سنج بالا سرت مینشستم ... الان هم که خودم سرما خوردم ... دیگه از کارای جدید اینه که میشینی , وقت خوابت که میشه برای خودت با من لالایی میخونی و خوابت میبره صبح که از خواب پا میشی یه چند دقیقه ای با دستات صورت مامان و نوازش میکنی و بعد غر غر میکنی که من بیداربشم...

بعدن نوشتم : دخترم شما وارد 8 ماهگی شدی و من این پست و یک ماه پیش نوشتم و الان یعنی 18 مرداد 93 ساعت 2:30 صبح دارم کامل میکنم ..

18 تیر من و شما و عه ها رفتیم آتلیه ، کلی عکس زیبا از شماگرفتیم و خانم عکاس چون از دوستان بود همه ی عکسهای خام شمارو هم به ما داد ...

3 مرداد هم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان و روز قدس بود و من و شما و بابایی و پدر جون و مامان جون فاظمه رفتیم برای راهپیمایی روز قدس ، الهی من بمیرم برای بچه های غزه ، وقتی از تلویزیون نشون میده جنایات رِژیم کودک کشه غزه رو من شمارو بغل میکنم و زار میزنم ، شما روز قدس با من و بابایی رفتیم راهپیایی تا بگیم از غزه ی بی دفاع همایت میکنیم ...

الان که در ادامه پست یک ماه پیش مینویسم شما 7  ماه و 10 روزته ...

ماشالله خیلی شیرین شدی ، الان دیگه راحت میشینی وعاشق سی دی های خاله ستاره هستی مخصوصا عاشق بره آوازه خون ...

تو این ماه شما من و بابایی و خیلی خوشحال کردی ...

2 مرداد 93 سر سفره افطار خونه پدر جونی داشتم بهت سیب زمینی میدادم که متوجه تیزی تو دهنت شدم وقتی نگاه کردم دیدم دندون در آوردی از فرط خوشحالی جیغ کشیدم مامان جون فاطمه هی بوست میکرد و صلوات میفرستاد حالا دخملم شده جز کباب خورا

11 مرداد 93 ساعت 1:26 صبح وقتی روتخت مامانی دراز کشیده بودی داشتم پوشک و عوض میکردم به عکس عروسی من و بابایی نگاه کردی و چند بار گفتی ماما بابا وااای من و بابایی از ذوق اشک تو چشامون جمع شده بود خیلی حس قشنگیه از اون شب دیگه مااما و بابارو یاد گرفتی یه چند روزی هم هست که عممم میگی فکر کنم می خوای بگی عمه ، وقتی عمم میگی عمه فهیکه جونم از خوشحالی صدام میکنه که زینب نازنین زهرا گفت عمه...

دخمل طلای ماامان وقتی تو روروک مینشستی همش دنده عقب میرفتی ولی یه چندباریه که میبرمت تو اتاقت جلو قفسه اسباب بازی هات خودت و به جلو میکشونی ،‌

صبج که از خواب بیدار میشی شروع میکنی به صدا در آوردن از خودت تا من بیدار بشم تا من و میبینی غش میکنی از خنده

اینم یه سری عکس

 

 

 

 

 

 

 

 

تو این عکس داشتم بعد نماز روسری نمازم و سرت کردم ،‌قربون صورت معصوت برم که مثل فرشته هاست

این عکس شب 23 ماه رمضان... اولین شب قدر زندگیت زمانی بود که مامان شمارو 4 ماه باردار بودم ... انشالله خدا تو این شبهای عزیز برات خیر و نیکی رقم زده باشه به حق عمه ی سادات ...

کیک و هدایای 7 ماهگیت از طرف من و بابایی و عمه فهیمه ،‌کیک هم که مامان پخته دخملی

اینم رویش اولین دندونت

 

اینم عکس 10 مرداد مامان جون زهرا برات گهواره بسته یا به زبان خودشون هالونه خیلی راحت خوابیدی توش

اینم دو مدل خواااب ناز البته خوابه خرگووشی

اینم عکس امروز یعنی 17 مرداد 93 که رفته بودیم دریا

من  فدات میشماا داری غش میکنی از خنده ...

جدیدن علاقه شدیدی به پاهات پیدا کردی ، داری شیر میخوری پاهات و میگیری نشستی پاهات و میگیری تو این عکس هم که ...

این عکس هم که برای روز قدسه ... دخترم هم توراهپیمایی شرکت کرده تا به اسرائیل بگه کوچیکی من و نبین تو با همین دستهای نحیف من نابود خواهی شد...

پسندها (16)

نظرات (30)

مامانی شهرزاد
18 مرداد 93 8:44
به به به تشر يف آوردين بابا بالاخره .نميگي دل ما واسه اين فرشته كوچيك دوست داشتني تنگ ميشه . هزار ماشاله چقدر بزرگ شده چقدر خوردني شده. چه عكساي قشنگي ازش گرفتي زينب جونم . اسپند فراموش نشه هااااااااااااااا. خدا حفظش نه
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااااام عزیزم ببخش خیلی وقت بود پست ثبت موقت شده بود وقت نمیکردم ادامه بدم
مهدیه
18 مرداد 93 11:07
فداش بشم من الهیییییییییی قبول باشه ازش ایشالا دندونش هم مبارک بوس بوس
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام خدا نکنه خالهدجووون .....بوووس
محدثه
18 مرداد 93 14:41
ماشالله خدا حفظش کنه این فرشته ناز رو عاشق اون عکسش با روسری نمازشم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام محدثه جان شما محبت دارین منم عاشق اون عکسشم شبیه خاله قزی شده
بابا و مامان محمد طاها
18 مرداد 93 15:56
سلام خدا براتون نگه داره خیلی نازی نازنین زهرا
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام گلم خیلی ممنون خدا محمد طاهای گل و برات نگهداره انسالله
مریم.خوزستان
18 مرداد 93 16:07
میمیرممممممممممممممممممممم برات فرشته نازم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
دوووست دارییم
مامان افسانه
18 مرداد 93 20:21
سلاااااااااااام پارسال دوست امسال اشنا چه عجب خیال برگشت کردین من که گفتم دیگه نمیایی و وب نویسی رو گذاشتی کنار خیلی خوشحال شدم دیدمتون و خوشحالتر اینکه با خبرهای خوب و شادی اومدی دندونت مبارک باشه گلم چقدر بزرگ و ناز شدی عسل خانم خوشبحالتون تونستید راهپیمایی غزه برید من که میخواستم حتما برم ولی همون روز مهمون داشتم ان شاالله اگه عمری باشه سال دیگه حتما میریم البته امیدوارم به حق دعاهای همه خیلی زود فلسطین برای همیشه ازاد و رها بشه
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاام افسانه جون . مگه با این جوجه طلا میشه وبلوگ هم اپ کرد خیلی دوست دارم براش سی دی بزنم ولی نمیدونم چرا مسدود کردن سی دی بلاگ و انشالله تت یال دیگه فلسطین ازاد شده به حق امام زمان
ترنم
18 مرداد 93 21:44
ماشالله و هزار ماشالله به جگر طلایه نازم و رویش دندونهایه زیباتم مبارک باشه عزیزکم ایشالله بقیه دندوناتم بی درد سر در بیان ،کلی دلم براتون تنگ شده بود
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاام خاله جون خیلی ممنون از محبتت انشاالله با دعای شما . خاله تازه موهامم بلند شده اخه مامانم کچلم کرده بود
مامان مهسا
19 مرداد 93 23:41
سلام خواهر زینب خوبی؟؟نازنین زهرا خوبه؟دیگه اسممو از مامان نفس به مامان مهسا تغییر دادم دیگه پسمله دیگه نمیشه اسمشو نفس گذاشت زود زود اپ کن من تنبلم تو که زرنگی.دردش به جوووووونم اینقده خانممممم شده شیطون بلا.ببخشید بی وفا شدم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام مهسااا جونم تبریک عزیزم خدا برات نگه داره پسر گلت و عزیزم دامادش کنی انشالله سر وقت صحیح و سالم دنیا بیاد . دق ماهی میشه گل پسرت ?
فاطمه
20 مرداد 93 0:39
سلام خانووووم...دیگه داشتم نگران می شدم براتون....!! آآآآآآآ[ من فدای این خانوووم محجبه ی خوردنی بشم... چقده حجاب بهت میاد فرشته خانووووووم....!!! کوتاه کردن موهای نازنین زهرا هم حتما باعث میشه موهای خوگشل رو سرش دربیاد... اتفاقا منم جدیدا خاله شدم ... فاطمه کوچولوی ما هم ماشاااللله موهای سرش خیلی زیادن ولی کمک کم از پشت داره می ریزه... مامانش هم به زدنش راضی نمیشه ...!! مواظب خودتون و دخمل ناز شیطون بلاتون باشن...
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام عزیزم شمل محبت داری آره خیلی بهش میاد ... حتما خواهرتونو راضی کنید که بزنه خدایی سخت هشت ولی ارزش داره... خدا براتون نگهش داره انشالله
الهه مامان سلما
20 مرداد 93 1:51
خاله فدابشه الهی ...جیگرشو بخورم ای جونم دندوناشو.....همه چی مبارکه، الهی با دندونات غذای حلال بخوری نازی خاله... ببوسش زیتب‌ نه اصلا گازش بگیر...جووووووونم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام عجب دغای زیبایی کردی الهه بووووووووس
مامان مهسا
20 مرداد 93 2:40
اره احتمالا.خیلی برام دعا کن
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
انشالله سر وقت سالم و صالح دنیا میاد
مهتاب
20 مرداد 93 16:05
الهی فداااااااااااااش عسیس خاله
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام قلبونت
مامان علیرضا
29 مرداد 93 18:14
خوش به حالت زینب علیرضا نه دندون درآورده نه سینه خیز میره دارم دیوونه میشم اههههههههههه اگر زحمتی نیست برید به این لینک واسه عکس علیرضا نظر و امتیاز بذارید http://okno.ir/index.php?route=information/pictures7
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام عزیزم زهرا هم نمیره فقط غلت میزنه . دندونم براش گندم پختم در اورد وگرنه همش بی تااب بود . میگن 6ر بچه ای فرق میکنه منم دلهره داشتم مشاور گفت بهم
مامانی و بابایی دخمل بلا
30 مرداد 93 19:02
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک هایمان شسته شوند , تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
مامان روژینا
1 شهریور 93 11:20
سلام عروسک کوچولومن مامان روژینامبا من دوست میشیایشالا فردا همدیگرو ببینیم نفسم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاااااااااااااااااام عزیزم خیلی خوشبختم از اشناییت خیلی دوست داشتم بیام ولی نشد هم شام و هم نهار مهمون ذاشتم
سيدفاطمه
3 شهریور 93 16:48
سلام عزیزم خوبی عزیزم دخمل نازی داری خدا حفظش کنه من تازه به جمع نینی وبلاگ پیوستم درضمن همشهری شما هستم دوست داشتم باهاتون دوست بشم من مال رشتم 😙
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاااااااااااااااااام عزیزم شما محبت داری و خوش اومدی بع جمع ماااا
سيدفاطمه
4 شهریور 93 15:29
سلام من دکتر فروزان وفا میرم عزیزم اگه دکتر خوب سراغ داری بگین 😙دخمل قشنگمو ببوس حتما
الهه مامان سلما
6 شهریور 93 10:12
روزت مبارک دخمل...روزت مبارک نفس خاله
مریم.خوزستان
6 شهریور 93 16:32
نازی خاله نبض قلبم درفراقت بیقراری میکند درهوای دیدنت لحظه شماری میکندیعنی کی این دیدارجورمیشه
ترنم
7 شهریور 93 13:39
الهی قربون دخمل طلا ،چطوری زینب جان خوبید ایشالله ،کلی دلم براتون تنگ شده
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام فدات شم شکر خوبیم درگیر جشن دندونی دخترم هستم انشاللهدامروزه بعد این حتما میام پست جدید میذارم
سمیرا
12 شهریور 93 20:41
الهی قربوووووووووووووووووووونت برم ناز گل من
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاام خاله ی مهربون قربونت برم . تی نی گلت چطووره انشالله خوبه
سمیرا
12 شهریور 93 20:43
الهی قربووووووووووووونت برم نازگل من عروس بشی الهی
مامانی و بابایی دخمل بلا
19 شهریور 93 19:50
به سان رود ... که در نشیب دره , سر به سنگ می زند... رونده باش ... امید هیچ معجزی ز مرده نیست ... زنده باش ... " هوشنگ ابتهاج "
مامان سیدامیرعباس
21 شهریور 93 12:44
وای اینو که دیدم واقعا خوشحال شدم انشالله خدانازنیتو هزارساله کنه خیلی خوشحال شدمممممممممممممممممممممممممممممممم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام گلم خدا پسر گلت و برات نگهداره در پناه خودش
دوست
22 شهریور 93 12:17
سلام خانمی چرا نیستین؟
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام دوست خوبم به خدا وقت نمیکنم بیام
الهه مامان سلما
31 شهریور 93 1:27
زینب تنبل!!!! آپ کن
💚رستا💙
13 مهر 93 21:30
این چشم و ابرو و مژه های فر خورده و قشنگ از بابایی به این عروسک رسیده یا مامانش؟ زینب خیلی دلم براتون تنگ شده بود راستش از تو چه پنهون وختی عکسای این وروجکو دیدم یهویی دلم هررری ریخت پایین . هیچ وخت یادم نمیره چه قدر برای اومدن این فرشته هممون با هم دعا کردیم. ایشالا خدا حفظش کنه رووووز به روز داره خانوم تر میشه عاقبت به خیر بشه ایشالاااااااااا خودم بیام عروسش کنممممم دستای پاکشو ببوس از طرفم
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلاااام گلم چه عجب خاااانم بنده نوازی کردی... خاله دخمری من فتو باباشه فقط درشتی لب و چشاش و به من رفته دختر من به زیبایی پسمل شما نمیرسه
مامان لیلی
19 آبان 93 12:02
ای جانم . دندونت مبارک باشه عزیزم. ایشالا همیشه سلامت باشی زیر سایه پدر مادر
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلااام گلم خیلی ممنون از دعاتون
مینا مامان نازنین زهرا جون
20 فروردین 94 22:30
سلام خانمی خدا نازنین زهرای شما رو هم حفظ کنه ماشالا چقدم نازه.خوشحال میشم به وب ماهم سر بزنید.
مامان راضیه
16 مهر 94 13:12
سلام زینب جون..ماشالا زهرا جونم چقدر خانوم شده فداش بشم...دلم براش تنگ شده بود ممنون که وب دختر کوچولوم را هنوز پیوند داری
زینب مامان نازنین زهرا
پاسخ
سلام خوبی راضیه جون خیلی وقته نیومدن و سر نزدم چقدر خوشحال شذم دیدم به یادمی