تازه هایی درباره ی نازنین زهرای 10 ماهه
سلام دختر زیبا روی من ...
فرشته ی نازم حدود 2 ماه از جشن دندونی شما میگذره ... ببخش که نتونستم از این زودتر وبلاگت و به روز کنم الانم که دارم به روز میکنم شما خواب هستی و من از فرصت دارم استفاده میکنم ... خوب عزیزم بیدار شدی داری به ذستات نگاه میکنی ،الانم لب تاپ و دست من دیدی دستت و بلند کردی که بغلت کنم... خوب یه خورده شیر خوردی و داری با اسباب بازی هات بازی میکنی منم میخوام تند تند برات پست جشن دندونیت و بذارم ... قبل هه بگم امروز جمعه 2 آبان 93 شما تو 10 ماه هستی و ماشالله روز به روز بزرگتر و شیرین تر شدی و کارای جدید میکنی یه دو روز هم هست سرما خوردی مامان و بابا غصه دار کردی اما خدارو شکر الان بهتری ... زهرا خانمی مامان 6 تا دندون در آوردی 4 تا بالا 2 تا پایین ... ضداهای بامزه از خودت ذر میاری و خنده های الکی میکنی و وقتی باهات بازی میکنیم بلند بلند میخندی و چهاردست و پا فرار میکنی جدیدن هم پاهای من و میگیری که بلند بشی ... اولین دندونت و 2 مرداد 93 در آوردی کلی من و بابایی از خوشحالی جیغ زدیم خونه پدر جونی بودیم . 11 مرداد 93 هم ساغت 1:26 بامداد گفتی بابا ، وقتی بابا گفتی بابایی پرید بغلت ورد منم اشک تو چشام جمع شد ...21 شهریور 93 هم اولین مسافرت خارج از استان شما بود به سمت سلمانشهر یکی از شهرهای مازندران خیلی خوش گذشت... اولین باری که با هم رفتیم رستوران 6 شهریوز شب قبل جشن دندونیت بود با بابایی رفتیم رستوران حاتم من و بابایی پیتزا خوردیم شما سوپ خوردی ... اولین باری هم که رفتی شهر بازی 21 شهریور تو سلمانشهر بود که هم اسب سوار شدی هم با مامان قطار سوار شدیم .کلی ذوق کردی. دختر گلم کلمات جدیدی که میگی :
بابا
مااااااما ( این و میکشی )
بغوم بغوم ( معانی مختلفی داره یعنی بغلم کن ، غذا می خوام ...)
نعم نعم
دس دس
وقتی اذان میگه با دقت گوش میدی ... مامان نماز میخونم نگام میکنی ... عاشق تبلیغ بالا بالا هستی و با
اهنگش دست یزنی و خودت و تکون میدی
از همه کارای قشنگت عاشق دوتا کارتم یکی خندیدن الکی و یکی سرفه الکی