شروعی جدید
خدا همین نزدیکیست ....
کافیست دلت را روانه کنی به استقبالش.....
شاید این ماه بیای ....
نمیدونم خدا چه تقدیری برام نوشته .... اما هرچی باشه من تسلیم دستان پرمهرش هستم ...
دیگر گلایه ای نیست ...
دلم را برایش پیشکش فرستاده ام ...
خدا که باشد گره هایم باز میشود ...
او که باشد همه چیز را امتحان میکنم ...
امیدم را از دست نداده ام ...
کمی ضعیف شده ام ...
اما باز امید دارم ...
و دیشب....
درمانم را برای ورودت برای داشتنت شروع کرده ام ...
من همه ی نگاه ها ،همه ی حرفها را برای داشتنت تحمل میکنم ...
همه ی دردهارا به جانم میخرم تا اسم مرا نیز مادر بنامند ...
.....................
ثمره ی عشقم دیشب اولین آمپولو زدم به امید این که خدا با دستهای خودش این ماه تورو بهم بده ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی