5 سال گذشت
٥ سال پیش یه سه شنبه ای من و بابایی و به عقد هم در اومدیم و قسم خوردیم که مال هم و با هم باشیم...
و امروزسه شنبه 27 / 1 / 92 گذر 5 سال زندگی مشترکمونو باهم جشن میگیریم ...
...
متن اس ام اس من به آقای پدر...
سلام عزیزم...
5 سال پیش یه سه شنبه ای مثل امروز من و تو یکی شدیم تا عاشقانه هایی از جنس خدا باهم و در کنار هم بسازیم ، من تو ماشدیم تا قشنگترین لحظه های ناب زندگی تو دستهامون آشیونه کنه ، 5 سال کنار هم و باهم بزرگ شدیم و روزهارو یکی یکی پس زدیم و به اینجا رسیدیم و امروز گذر سالهای باهم بودن و جشن میگیریم...
علی عزیزم پشت سرگذاشتن 5 سال زندگی مشترک و شروع 6 سال باهم بودنمان خجسته بااااااااااد..
صمیمانه دوستت دارم حتی میان دعواهایمان...
.............................
پیوست : امیرعباسم اگه بودی امروزو با تو در کنار تو جشن میگرفتیم ...
اگه بودی امروز اینقدرسوت و کور برامون نمی گذشت ...
اگه بودی شاید خنده های روی لبهامون واقعی تر بود...
.............................
روزنه امید من اگه الان تو دلم بودی .... خبر اومدنت بهترین هدیه برای بابایی چشم انتظارت بود...
امیدوارم سال دیگه این وقت تو بغلم و کنارمون باشی
........
خدای من ، مهربونم نشد که بشه ..
نخواستی که بشه ...
اما من راضیم به رضات ...
حتی الان که بغض حسرت راه تنفسم و تنگ کرده ...
حتی الان که قلبم از شدت درد و رنج داره از جاش کنده میشه...
من همیشه راضیم به رضات حتی زمانی که از تنهاییهام و غصه هام پیشت گلایه میکنم...
................................
خدایا روزهای خوش زندگیم و بهم عیدی بده که من محتاج نگاهت هستم