نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 24 روز سن داره

روزنه های امید

بدون عنوان

1391/11/12 0:36
251 بازدید
اشتراک گذاری

چیزی ندارم که بگم...

دلم خیلی گرفته ...

نمیدونم چرا احساسم بهم میگه نمی خوای بیای ...

نمیدونم چرا دستهای خدا اشکهای سرازیرم و پاک نمیکنه ...

نمیدونم چرا اشکم با هر تلنگری سرازیر میشه ...

دلم به حال خودم می سوزه...

همه دارن کم کم مامان میشم اما من به عادت همیشه تقدیرم باید همیشه همیشه ها انتظار بکشم...

دلم یه دنیا گریه می خواد ...

دلم حضورت و می خواد ...

پس این همه دعا کجا میره ؟

نکنه خدا صدام و نشنوه ...

نکنه فراموشم کنه...

میگن نا امیدی بده ...

اما این یه اعتراف صادقانه است من ناامیدم ...

اس اینکه تو بیای یا داشته باشمت ...

برای اومدنت خیل کارا کردم ...

اما انگار وقتش نیست ...

نمیدونم چمه ..

میدونم این ماهم نمیای ...

کلا من همیشه باید حسرت بکشم ...

من نگاهم فقط به دستهای خداست...

فقط اونه که میتونه معجزه کنه ...

خدایا یه نیم نگاه هم برای قلب شکستم کافیه ...

نگاهتو دریغ نکن ازاین قلب خسته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ساره
12 بهمن 91 1:28
زینب جان انقدر برای اومدنش بی تابی نکن عزیزم , می دونم فقط گفتنش راحته اما اینجوری روز و شبای قشنگه زندگیت توی استرس و انتظار می سوزه . خیلی جوونی دختر , خیلی فرصت داری . رهاش کن و توکل کن به خدا , یه روزی می فهمی مادر شدی که اصلا انتظارش و نداشتی . منم برای اومدن اون روز دعا می کنم


سلام عزیزم...
امیدوارم که واقعا اون روز نزدیک باشه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
12 بهمن 91 1:56
زینب جونم خیلی ناراحت میشم وقتی نوشته هات رومیخونم واصلا دوست ندارم حرفهای تکراری که بوی دلداری میده بزنم اما دوست خوبم توروخدایه کم آروم باش استرس نداشته باش یه کم خودتوبه بی خیالی بزن انگارمنتظرچیزی نیستی ! شایدتوی دلت بگی اینم دلش خوشه بچه اش پیششه نمیدونه من چی میگم ..
امانه عزیزم میدونم خواستن وانتظارچقدرتلخه اما واقعااگه میخوای جواب بگیری غیرازدعاوخواستن بایدیه سری کارهای علمی هم انجام بدی اینکه ازنظرعلمی میگن برای بچه دارشدن نبایداسترس وناراحتی داشته باشی درسته وشماهم که همش تشویش داری بایدازنظرروحی هم آماده باشی یه کم باخودت وشرایطت کناربیا .
اصلا یه تصمیمی بگیر بگوالان زوده میذارم برای سال دیگه سال دیگه حتمانی نی میاد! اگه واقعابی خیالش بشی مطمن باش خیلی زودترازسال دیگه میاد خواستن زیادباعث میشه دورتربشه واین یعنی خاصیت کشش و دفع ..
امیدوارم یه کم کمکی باشم برای این روزهات عزیزم خواهش میکنم کمی آروم باش غصه نخور دوستم


سلام آنا جونم...
مثل همیشه حرفهات درست بود ...
اما این واقعیت سخته فیلم بازی کردن برای خودم که واقعا منتظر هستم ...
دنیا به خودم بگم بی خیال شدم دروغه محضه...
سخته ...
میدونم حرفهات درسته استرس دشمنه همه چیه ...
اما من واقعا منتظرم و این و نمی تونم به خودم دوغ بگم
مامان بی تاب
12 بهمن 91 18:46
سلام عزیم
خوبی؟
من هیچ حرفی برای دل تو ندارم چون یه درد نیست چند تا درده و از خدابه این بزرگی یه چیزی به این کوچیکی میخوای اما صبوری کن بهت میده .شایدم دیرتر بده یا شاید هیچ وقت نده.حالا چی میخوای بگی می خوای شب و روز گریه کنی بچه ها راست میخوان بیخیال باش.بسپاربخدا.برو موزیک وبلاگمو بخون می فهمی که من م خیلی داغونم و یه جورایی با سفر و خونه نبودن دارم خودمو سرگرم میکنم تو هم بادرس و کارت و علی اقا زمان و بگذرون.اما این کارای تو نه تنها که باعث میشه یه نطفه ضعیف جون بگیره شایدم با این استرس هیچ وقت نطفه تان نگیره.در ضممن حواست به شوهرت هم باشه تو قوی باش.من امروز داشتم 6ماه پیشمو میدیم و تو خلوتم کلی گریه کردم و دختر خواهرم و بغل کردم و زار زدم اما چکارکنیم دنیا فقط بچه نیست اما خوشحال بودم که تونستم قوی باشم تو هم قوی باش .فدات بوس


بی خیال من
مامان نفس
12 بهمن 91 21:40
سلام زینب عزیزم.بیا اسم وبلاگتو عوض کن بذار دنیای امید چرا روزنه امید عزیزم؟؟حق داری عزیزم خسته شدی ولی خسته بشو جون من ناامید نشو.انا حرفای خوبی بهت زد.همیشه حرفهای خوب میزنه.بعدش نگران نباش تو زودتر از من مامان میشیمن نفر اخرم.زینب شوق داشته باشو امید..از فکرش در نمیای شوق داشته باش نه استرس مثل بچه ای که میخواد جایزه بگیره نه کسی که امتحان داده و میترسه بیافته.میفهمی منظورمو؟؟؟؟


سلام عزیزم ...
حرفهاتون درسته ...
اما سخته ...
خیلی...
امیدوارم رفوضه نشم

مامان نفس
13 بهمن 91 15:25
نه دیگه ذوق جایزه رو داشته باش نه ترس روفوزه شدنو.


دلم خيلي كرفته.
مامان نفس
13 بهمن 91 16:55
میدونم.زینب تو که سر ذوق اومده بوی چی شدیهههو؟؟


دوباره ریتم عادتم بهم خورده ..
باید 19 میشدم الان شدم یعنی 6 روز جلوتر
مامان نفس
14 بهمن 91 8:44
عزیزم این ماه نشد ماه دیگه.خدا کریمه


این ماه خیلی زود شد میترسم تنبلی تخمدانم برگشته باشه دعام کن
آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 بهمن 91 0:25
عزیزم امیدوارم خوب باشی


سلام عزيزم مرسي بوس
فسقلی مامان وبابا
24 بهمن 91 11:39
سلام . زینبببببببببببببب جون کجایی؟ چرا نمی نویسی؟


سلام عزیزم خوبم اما حوصله نوشتن ندارم
اصلا چیزی ندارم بنویسم