نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

روزنه های امید

روزنه امیدم

اگر بیایی زندگیم رنگ   میگیرد... اگر بیایی خنده ی خشکیده ی طاقچه ی لبهایم جان میگیرد... اگر بیایی دل تنگیهایم کمتر می شود... اگر بیایی من هم زندگی میکنم ... اصلا می دانی برای آمدنت همه ی ثانیه ها دست به دامان خدا می شوم... اصلا می دانی برای آمدنت چقدر اشک , خرج کرده ام... دلم گرفته است از این تنهایی همیشگی... دلم گرفته است از این دلتنگیهای بی ثمر... همه ی روزها برای آمدنت خدا را عاجزانه التماس کرده ام ... کمی ,کمتر برای دل تنگ مادرت ناز کن ... باور کن دیگر طاقت تنهایی ندارم ... دلم از دوری برادرت گرفته است و تو همه ی مرحم زخمهای کشنده ی من هستی... برای خود شاعری شده ام ... ...
29 آبان 1391

برای آمدنت

برای آمدنت به همه ی امام زاده ها دخیل بسته ام ... برای آمدنت رباب کربلا را واسطه فرستاده ام... برای آمدنت خدا را التماس کرده ام ... برای آمدنت آسمان چشمانم را با اشک جلا داده ام... برای آمدنت دستانم را به پنجره های امید گره بسته ام ... برای آمدنت یک دنیا دعا کرده ام... می آیی این یقین من است ...  
29 آبان 1391

نیومدی که نیومدی

سلام روزنه امید مامان ... مامانی یه خبر خوش برات دارم... مامان الینا جون که مثل داداشی فرشته شده و الان تو آسمونهاست ...یه نی نی ناز تو دلش داره ... عزیز دلم میشه برای سلامتیش دعا کنی... خیلی خوشحالم , اینقدری خوشحالم که غم نیومدنت تو این ماه و فراموش کردم و امیدم به خدا بیشتر شده... روزنه امید مامان ...این ماه که نیومدی... اما نمیدونم این چه حسی که بهم میگه ... خدا تو این محرم ...جواب صبرتو بهت میده ... حسم میگه خدا ماه دیگه تورو صحیح و سالم تو دلم میذاره ... این حس و دوست دارم ... میدونم که داداش امیر عباست هم برام دعا میکنه ... ......من بی صبرانه به انتظار قدمهای کوچکت هر روز ثانیه را کنار میزنم...  ...
26 آبان 1391

بدون عنوان

سلام روزنه ی امید من... امروز ٢ ماه که داداش امیرعباست فرشته شده و تو آسمونهاست... ٢ماهه که همه امیدم به اومدن توست... دلم گرفته... فکر کنم هنوز نیومدی تو دلم ... اشکال نداره اینم رسم روزگاره.. من بازیچه خوبی هستم براش ... شکستن دل من شده اسباب خوشحالیش... دلم تنگه برای نداشتنتش ...
22 آبان 1391

حج فقرا

سلام آقای مهربونم سلام درد و بلات به جونم مهربونم , خوبم , دلم هواتو کرده .... هوای صحن و سرات ... هوای سقا خونت ,‌ هوای , هوای حرمت ... آقا جون داره کم کم یک سالی میشه که ندیدمت... آخه فدای مهربونیت من ب غیر حرم تو کجا برم که دلم آروم بگیره .؟.... بدم ,‌ میدونم ... گنهکارم ,میدونم ... زدم زیر قرارم ,‌ به خدا میدونم,‌اما غریب نواز طوس یه دنیا دل تنگم , میدونی؟ امام رضا چرا دعوتم نمی کنی ؟ مثل هرسال ؟... قهری باهام ضامن آهو من به اندازه ی همه ی مهربونی هات دلم برات تنگ شده آقای خوبم .... بیا و خوبی کن , من دلشکسته رو تو حرمت ما بین خوبات راه بده ... دلم شکسته ... بیا و پیش خدا ...
20 آبان 1391

میشه اومده باشی ؟

سلام روزنه ی امید من ... یعنی میشه اومده باشی تو دلم ؟ یعنی میشه خدای مهربونی ها تو رو بهم داده باشه؟ یعنی میشه من مادر بشم ؟ میشه ؟ میشه پایان تنهایی ها و دلتنگی ها نزدیک باشه ؟ یعنی خدا جواب این همه صبر من و میده ؟ ............. خدایا , مهربونم من امید دارم به مهربونیت ... ناامیدم نکن ای تنها امید من ...
16 آبان 1391

عیدت مبارک

دست بزنید شادی کنید عید غدیر اومده آرزوی مامان , امید مامان عیدت مبارک انشالله سال دیگه همین روز کنار هم عید قشنگ ولایت و جشن بگیریم............. یه دنیا دوستت دارم ...
13 آبان 1391

خدایا دوستت دارم به اندازه بزرگی خداییت

خدای خوبم به وسعت بزرگیت دوست دارم.... مهربونم ... به نگاهت نیاز دارم ... میدونم بنده پرروئی هستم ... اما آخه جز تو با کی میتونم درد و دل کنم ... جز تو از کی می تونم آرزوهام و بخوام... خدای مهربونم ... امشب چه کسی و واسطه بفرستم تا صدام  و خوب بشنوی ؟ ... خدایا من ازت عیدی می خوام ... اصلا می خوام امام رحمت , امام مهربونی و واسطه کنم تا نگاهم کنی... خدایا قسم به یزرگی اما علی , خدایا قسم به یتیم نوازیش ...خدایا اصلا قسم به خوبیش ... به منم یه نگاه بنداز و تو این شب عزیز ... شب عید ولایت , تو کیسه عیدی من بچه های سالم و صالح بذار ... خدایا به بزرگیت قسم که همه ی دار و ندارم امیدی که به تو دارم .... خدای مهربونم امید این...
13 آبان 1391