انتظار
سلام روزنه امید مامان... عزیز دلم , همه ی لحظه هام انتظار داشتنت رو به دوش میکشم... دیروز با آقا جون , مامان جون و عمه فهیمه عزیز رفتیم یه سفر یک روزه آستارا جات خالی عزیز دلم... همش دعا دعا میکردم تو دلم باشی... مامانی به عشقت کلی برات خرید کردم... هنوز نیومدی اما من به امید داشتنت کلی خرید می کنم.... ساعتها نازشون میدم... اول نمی خواستم بابایی ببینه اما از رو عادت همیشه که هیچی حتی کادوی تولدشم نمی تونم ازش مخفی کنم و زود خودم و لو میدم بهش نشون دام بر خلاف تصورم با خنده استقبال کرد و دعوام نکرد... وقتی دلتنگی من و میبینه از سر محبت و دوست داشتن دعوام میکنه ... انشالله زودی عکسشو میذارم تا بدونی ما...
نویسنده :
زینب مامان نازنین زهرا
14:37