صادقانه دوستت دارم
دوستت دارم ...
صادقانه و عاشقانه ...
شاید صادقانه ترین عشق ... همین عشق مادر به فرزنده ...
و من برای دومین بار این و حس کرزم با همه وجودم ...
ببخش ... ببخش دلم گرفته ...
ببخش یهو بی دلیل ... نه دلیل داره آسمون چشمام ابری شد ...
ببخش تو تو دلمی و من یاد امیرم افتادم ...
ببخش که تو گوشم همش صدای ناله هاشه ...
ببخش که یاد لب تشنش هر روز خیالم و نقاشی میکنه و من حتی نتونستم سیرابش کنم ...
ببخش که هنوز گرد و غبار اتاق امیر و نگرفتم و واسه ورودت آماده نکردم ...
ببخش که دلم یه دنیا گرفته ...
تو دلت پاکه مثل داداشت ...
واسه اینکه من بمونم اون با او جثه ریزش با اون قلب بطرگش ایثار کرد و جای من رفت ...
جای من ... تا من بمونم ...
ببخش از اینکه میترسم توهم تنهام بذاری واسه همین باهات حرف نمیزنم ...
ببخش که دارم خفه میشم و نمیتونم داد بزنم ...
ببخش ... ببخش که من مادرتم ...
ببخش اگه کم میذارم به دل نگیر حداقل تو به دل نگیر ...
داغ رفتن امیر هنوز ... هر شب قلبمو میسوزونه ...
هنوز تا اسمش میاد یه بغضی و تو گلوم خفه میکنم تا کسی نفهمه و فقط تو میبینی و میفهمی ...
ببخش اگه میخوام مثالی بزنم میگم من سر امیر اینطوری بودم ...
میدونم تو بزرگتر از این حرفهایی و باور داری که با همه وجودم دوست دارم ...
برای یه مادر بچه همیشه بچه است ...
چه یکی باشن چه ده تا همه رو به یه شکل دوست داره ...
و من صادقانه دوستت دارم نه به خاطر امیر نه به خاطر اینکه تورو خدا جای اون بهم داد واسه خاطر خودت ...
چون بچمی ... پاره تنمی ... همه وجودم ماله تو و خنده های تو واسه من ...
همه غمهای عالم واسه من و همه خوشحالی و خوشی ها برای تو ....
تو باشی تو بخندی همه دنیا به یک باره واسه منه میشه ...
من دوستت دارم حتی الان ...
حتی همین حالا که نبود امیر داره قلبم و آتیش میزنه حتی حالا که بغض کردم و از ترس اطرافیان اجازه ترکیدن بهش نمیدم ...
من همیشه دوست دارم ...
هر روز هر ثانیه خدارو شکر میگم که تورو بهم امانت داده ...
چون تورو بهم داده ...
عزیز دلم ...
عمرم ...
دوستت دارم ... خییییییییییییییییییییییییییییییلی زیاد