بر سر دوراهی
سلام زهرای نازم ...
خییییییییییییییییییییییییییییلی خوشحالم که تونستیم به راحتی بات اسم انتخاب کنیم و مثل خیلی از پدر مادرها سر اسم کلی باهم کلنجار نریم ... از اینکه اسم زهرارو برات انتخاب کردم به خودم میبالم و این چند روز هر کی میپرسه اسم دخترت چیه با افتخار میگم زهرا خانوم ...
حالا این دوراهی من و بابایی واسه پیشونده اسمته اول که جفتمون با هم به تفاهم و توافق رسیدیم بذاریم نازنین زهرا که این اولین تفاهم مشترک زندگی ما بعد ٥ سال بود هیچ وقت بابایی اینقدر زود کوتاه نمی اومد و...
داستان دوراهی ما از دیشب شروع شد دیشب دیشب که نه بعد نماز صبح هر کاری کردم خوابم نبرد ... توحید خوندم .. صلوات دادم و... همین جوری که چشمام بسته بود داشتم تو دلم باهات صحبت میکردم که یهو یاد گل یاسافتادم نمیدونم چرا به مشامم بوی یاس اومد با اینکه هیچ کس تو همسایگی ما یاس نداره و ماهم که طبق معمول درو پنجره خونمون بسته بوده و اگه هم احیانن کسی یاس داشته راهی نبوده تا عطره خوشش بپیچه تو اتاق و بعدم تو ذهن من ... به هر حال این شد سر دوراهی ما ... ما یعنی من بنده خدا بابایی تا چند ساعت پیش هم خبری نداشت ... وقتی نازنین زهرا صدات کردم از ته دلم لذت بردم ... ولی یهو یه چیزی دلم و شکوند بوی یاس یاد صاحب اسمت یاد در و دیوار و مظلومیت ... یاد خانومی که بین این در و دیوار با محسن تو دلش مونده بود یاد دستهای بسته و گریه بی مادری ... پیش خودم گفتم چقدر این یاس به زهرا میاد چقدر باهم تفاهم دارن ... یاس و زهرا هر دو هم گلن هم خوشبو ... تو ذهنم چندباری یاس من زهرای من صدات زدم بازم دلم گرفت نه از اسمت بلکه از غریبی صاحب اسمت که مثل گل یاس پاک و معصوم بود...
دورو بر بعد از ظهر به بابایی گفتم : علی نظرت در باره ی یاسمن زهرا چیه ؟ بابایی هم گفت قشنگه و حالا من و بابایی بین ... نازنین زهرا و یاسمین زهرا موندیم ...
به قول این سریاله تو آنپاس قرار گرفیم ...
آنپاس نه ها آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآانپاسااااااااااااااااااااا....
آخه هر دو قشنگه هم نازنین زهرا و هم یاسمن زهرا
حالا میشه فرشته من خودت من و بابایی و کمک کنیم تا یکی از این دوتا اسم و برات انتخاب کنیم ...