نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 24 روز سن داره

روزنه های امید

آرام... آرامتر از دیروز

1392/6/7 16:36
360 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز وفتی وب آرام و باز کردم و الهی شکرش و دیدم دلم لرزید ...

تو دلم گفتم خدایا میشه یه روز وب مادر خانومی و شیما ، زینب ( مامان چشم به راه ) ، یثنا ،‌ ضحی ... خیلی از دوستهای دیگم و باز کنم و ببینم اونا هم یه الهی شکر گفتن و بعد هم خبر بارداریشونو نوشتن..

نازنین زهرا اینارو اینجا ثبت میکنم تا ببینی که تو دنیای بزرگ گاهی خوشحالی یه دوست ،‌ رسیدن به آرزوهاش چقدر خوشحالت میکنه که اشک تو چشات جمع میشه و دوست داری بغلش کنی و بهش بگی چقدر منتظر این روز بودی ... بعد فرشته شدن امیرعباس خیلی چیزهارو از دست دادم اما جاش چیزهای خوبی هم به دست آوردم یکیش سفر کربلا بود یکیش همین دوستهای مجازیم که یه دنیا دوسشون دارم و...

آرام مامان دوتا فرشته ی ناز بود که مثل داداشی آسمونی شدن ...

اونم مثل خیلی از ماها مدتها منتظر رحمت خدا بود ...

حالا رحمت خدا شامل حال اونم شده و آرام ... آرامتر از دیروز مادر شده ...

آرام عزیز مادر شدنت مبارکت باشه گلم ... انشالله خدای فرشته ها خودش حافظ و نگدارشون باشه ...

.....

مادر خانومی ،‌ زینب جون ،‌شیما خانوم ،‌ضحی و یثنای عزیز شاید زهرای ناز من هنوز خیلی کوچیکه ولی من اطمینان دارم وقتی سر نماز با وقت اذان برای بارداری و مادر شدنتون دعا میکنم زهرای منم دستهای کوچیکشو بلند میکنه و الهی آمین میگه و اطمینان دارم به زودی خبر بارداری شماهارو اینجا برای همیشه ثبت میکنم ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ماماطهورا
8 شهریور 92 14:10
خداروشكررررررررررررررررررررررررررررر كه بچه ها يكي يكي دارن به آرزوشون ميرسن به اميد روزي كه هيچ منتظري تو دنيا نباشه و خدا به همه ي منتظرا ني ني سالم و صالح هديه بده الهي آمييييييييييييييييييييييين


الهیییییی امین
یثنا
8 شهریور 92 20:52
سلام زینب عزیزم خیلی خوشحالم که حال خودت و نارنین زهرای گلم خوبه ممنون که برای منم دعا میکنی
وقتی دلنوشته هاتو میخونم ناخوداکاه اشک میریزم نمیدونم چرا ولی فکر میکنم چون این حرفا از فلب صیقلیت منشا میگیره رو ادم تاثیر میذاره


سلاااام یثنا خانوووم گل. اگه ماها در حق هم دعا. کنیم دعاهای خودمون زودتر اجابت میشه. انشالله به حق شش ماهه ی امام حسین خدا به زودی دامنت و از بچه های سالم و صالح سبز کنه
مهسا مامان نفس
9 شهریور 92 1:39
زینب جونم سلام.خوبی؟عزیزم خیلی به فکرتم و همیشه بهت سر میزنم عزیزم.نازنین زهرا چه طوره؟اذیت مامانش که نمی کنه؟


سلاااام مهسا خانوم ناز خیلی محبت داری دوست خوبم ما خوبیم شما چطورین عزیزم
مامانی چشم به راه
9 شهریور 92 10:19
شکر خداوندی رو که به دل بندگانش نگاه میکنه ..منم برا آرام خیلی خوشحالم...


سلام واقعا شکر. انشالله نوبت تو
مامی امیرحسین
11 شهریور 92 0:03
اون حسی که برا نازنین زهرا تعریف کردی دقیقا" حالات من بود وقتی از حضور نازنین زهرا جونیم باخبر شدم
ضحی
14 شهریور 92 7:46
سلام خانمی دوست عزیزم خیلی ممنونم که به یادمی وبا این حالت معنوی که الان داری برام دعا میکنی انشاا... شما هم به سلامتی ایام بارداریت بگذره وزهرا جان سالم وسلامت بیاد تو بغلت وچشم مامان باباش به جمالش روشن بشه وهمیشه سالم صالح وخوشبخت بشه وخداجون فرزندان سالم وصالح دیگه ای هم نصیبت کنه


سلام ضحی جان انشالله شما هم یه زودی بیای و یا خبر بارداریت خوشحالم کنی
آرام
14 شهریور 92 17:42
زینب جان ..همین طور داره از چشمام اشک میاد..فدای دل مهربونت بشم..من تا حالا این وبت رو ندیده بودم..ببخشید اگر بهت سر نزدم..بی لیاقت بودم دوست عزیزم ..نمیدونستم یه دخمل ناز تو راه داری..وای خدایا شکرت..شکرت..شکرت


سلام ارام جونم انشالله همیشه اشکات از سر شادی باشن مرسی از اینکه اومدی. انشالله بارداری و زایمان راحت داشته باشی. برام خیلی دعا کن خییییلی