صل الله و علیک یا اباعبدالله
فانوس اشکهایتان را روشن کنید , ماه غریبی شهدای کربلا آمده است ...
دلهایتان را روانو کنید ... زینب تنها مانده است ...
رباب آغوشش خالیست ...
تیر سه شعبه ای گلوب شش ماه ای را دریده است ...
مشک ها خالی از آب است ...
سه ساله ای زانوهای تنهایی و بی پدریش را بغل کرده است ...
سلام دختر گلم ...
امروز اول محرم بود ...
هر سال وقتی محرم میاد دلم هوایی میشه ...
پارسال تو محرم برای اومدنت خیلی خدارو صدا زدم ...
خدا هم به حرمت امام حسین بو من و بابایی داد ...
این اولین محرم عمرت البته تو دل مامانی هست ...
نازنین زهرای من ... دختر گلم پارسال مراسم شیر خواره ها یا هر جایی که روزه علی اضغر و میخوندن خیلی دلم میشکست ...
انشالله اگه آقا بطلبه و اجازه بده امسال هم میریم مراسم شیرخواره ها که جمعه تو مصلا برگزار میشه ... امسال تو دلمی و همراهیم میکنی انشالله سال دیگه لباس سقا میپوشونمت و با خودم میبرم ...
انشالله همون آقایی که تورو از خدا برای من گرفت , همون آقای مهربون سلامتی شما رو هم از خدا برای من و بابایی میگیره ...