یک ماهگی نازنین زهرا
سلام دختر گلم الان که دارم برات مینویسم شما یک ماه و 5 روزته ماشالله کم کم داری بزرگ میشی عزیز دلم... ببخش که جلوتر نتونستم بیام و برات بنویسم آخه اینترنت خونه پدر جون اینا قطع بود و تازه وصل شده 8 بهمن 1392 شما 1 ماهت کامل شد و من و بابایی یه جشن کوچولو برای یک ماهگی شما گرفتیم , صبح 8 من و شما و پدر جون رفتیم مرکز بهداشت برای تشکیل پرونده , خانوم پرستار وزن شما و گرفت ماشالله شده بودی 4200 کلی ذوق کردم و هزااااار ماشالله عزیزم , خانوم پرستار ازم پرسید چند کیلو بودی روز تولدت گفتم 2500 تعجب کرد مجدد وزنت و گرفت و گفت ماشالله مگه شیر خشک میدی گفتم نه البته بهم گفت مواد غذایی شیرین نخورم مثل شکلات و ... که من اصلا نخوردم بعد مرکز بهداشت با پدر جون رفتیم برای شما کیک خریدیم برای شب دست پدر جون درد نکنه خیلی زحمت شمارو میکشه صبحها که مامان جون میری مدرسه و من خسته ام پدر جون شمارو رو پاهاش میذاره تا من بخوابم خیلی زحمت شمارو میکشه , شما هم خیلی دوستش داری تا برات شعر میخونه آروم میشی و بهش خیره میشی اگه تو اوج گریه باشی هم تا پدر جون بغلت کنه و برات شعر بخونه آروم میگیری , بعد شیرنی فروشی رفتم و برات یه شلوار خوشگل خریدم البته بابایی هم رفته بود برات دوتا یکسره ناز خریده بود ... شب قرار بود عمه فهیم خانوم و مامان جون اینا هم بیان خونه پدرجون اینا بیان ولی برای آقا جون کاری پیش اومد که نتونستن بیان و من خیلی ناراحت شدم چون دوست داشتم باهم باشیم ... کلی زحمت کشیدم بیدار نگهت داشتم تا بابایی بیاد که هم عکس بگیریم هم کیک بخوریم تا بابایی اومد شام خوردیم شما خوابیدی و نشد از بیداریت عکس بگیرم البته من زرنگی کردم و زودتر ازت چندتا عکس گرفتم ...
حالا عکس های یک ماهگی دختر گلم
الهی مامان فدای اون ژستت بشه عزیز دلم ...
ماشالله وقت عکس گرفتن اینقدر تکون میخوری که عکسات اکثرا این مدلی میشن
اینم وقت کیک خوردن که شما خواب بودی عزیز دلم , من فدای خوابت فرشته ی نازم
این شلوار ناز نازی هدیه من به دختر گلم البته انشالله برای عید اندازت میشه
این دو تا یک سره ناز هم هدیه بابایی به شما گل دخترم البته اونا هم عید اندازت میشن
مبارکت باشه دختر گلم انشالله تولد یک سالگیت تا 120 سالگیت عزیز دلم