نام من نیز مادر است....
سلام جوانه ی نوپای زندگی ام ...
بهانه ی خنده های من ...
امید روزهای سخت زندگی ام...
همه ی دلخوشی من ...
بهار تو برایم به ارمغان آورده است ...
و من جشن حضورت را با اقاقی ها آذین بسته ام...
جوانه ی من 4 هفته ای است که تو درونم روییده ای و در آسمانها مرا نیز مادر خطاب کرده اند ...
عزیز تر از جانم ، همه ی خوشی های دنیا از آن تو و همه ی تلخیهایش برای من ...
مهربان خدای من تو را به امانت نزد من فرستاده است ...
ومن برای بهتر روئیدنت همه ی تلاشم را میکنم ...
..................................
فرزندم داشتنت آرزوی من است ...
و بودنت دلگرمی زندگی ام ...
حال که همسفر راه زندگی ام شده ای ،پس رفیق نیمه راه مباش و مرا تنها مگذار ...
............................
دونه ی سیبم ...
امروز دوشنبه 23 اردیبهشت 92 ساعت 8 شب اطمینان پیدا کردم که خدا باز به من لطف کرده و تورو به من داده ...
خیییییییییییییییییییییلی دوست دارم ...
فرشته ناز من از خدا بخواه حالا که تورو بهم داده سالم و صالح هم تو آغوشم بذاره ...
..............
خدای خوبم ...
چگونه تورا سپاس گویم که تو لایق بهترینهایی...
مهربانم گلایه های مادرانه ام را نادیده بگیر...
من دوستت دارم ... حتی میان اشک های بچه گانه ام ...
مهربانم تو همه ی معنایی زندگی ام هستی ...
فرزندم را به تو میسپارم که تو بهترین حافظانی
............................
سورپرایز من برای بابایی...