برای بهانه ی زندگی ام ...
این روز ها برایم سخت میگذرد ..
و فقط فکر کردن به تو آرامم میکند ...
روزها کند و خشک و مبهم ...
یکی , یکی جای خود را به دیگری میدهند ...
ولی من هنوز هم خسته ام ...
خسته ام از این همه هیاهو ... خسته ام از این همه تنهایی ... و خسته ام از این همه اتفاقات تلخی که پیش می آید و من باید هر روز منتظر یک اتفاق یا خبر باشم ...
با همه اینها هر وقت به تو , به بودنت و داشتنت می اندیشم تمام وجودم مملوو از عشق میشود و تو همه ی معنای عشقم هستی ...
به فردایی فکر میکنم که تورا در آغوش خواهم گرفت و لالایی های عاشقانه ام را فقط با تو تقسیم خواهم کرد ... زیرا تو تکه ای از وجودمن هستی ...
تو که باشی , خدا که باشد من از فردای مبهم نمیترسم ...
و به انتظار روزهای با تو بودن همه ی لحظه های تلخ تنهایی ام را پشت سر میگذارم ...
دوستت دارم چون تو لایق دوست داشتن هستی...
..........................
فردا 20 خرداد 91 نوبت دکتر دارم تا از سلامتت و تشکیل قلبت اطمینان پیدا کنم ...
تورا با همه ی امیدم به دستان خدای مهربانم سپرده ام زیرا اوست که بهترین حافظین است...