بدون عنوان
سلام دختر گلم ...
الان که دارم برات مینویسم 6 اذر92 وشما 32 هفته و 3روز تو دل مامانی خووونه کردی هم تو دلم هم تو قلبم ... امروز تولد مامانی هم هست 24سالم تموم میشه و میرم 25 سال ... چقدر پیییر شدم چقدر زود بزرگ شدم و چقدر زود عمرم گذشت ... روزهای خوب و شیرین در کنار روزهای تلخ گذشت و گذشت تا من امروز در انتهای گذر 24پاییز و در استانه 25 پاییز زندگیم هستم قشنگترین اتفاقات این روزها وجود نازنینی مثل توست که هر روز من و بیشتر شیفته خودش میکنه موجودی که با هر تکونش قلبم و با خودش میبره و من و بیشتر از قبل شکرگذار خدا میکنه ... میگن هر کی روز تولدش هر ارزویی کنه ارزوش و خدا براورده میکنه دروغ یا راست من ارزوم سلامتی و خوشبختی تنها دخترمه ... همه ی ارزوهام در وجود تو خلاصه میشه ... اشتیاقم برای دیدنت ,در اغوش کشیدن و بوییدنت هر روز بیشتر از دیروز میشه ... خدارو شکر که دیگه چیزی نمونده فقط 6 هفته دیگه تو کنار من و در اغوش من اروم میگیری تا من جون بگیرم ... انشالله سال دیگه کنار تو شمعهای 25 سالگیم و فووت میکنم و تو با دستهای کوچولوت کیک تولدم و شکل میدی و من قربونت میرم ... من به امید همین روزها امروز شمع 24سالگیم و فوووت میکنم ...
دوووووستت دارم نازنین ترین دختر دنیا