نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 20 روز سن داره

روزنه های امید

خدایا

خدا ........................... چقدر زیباست این واژه ..... خدایا.............. حرف حرف خداییت را دوست دارم. کجای این برهوت دنیا گمت کردم؟ که این چنین در میان جمله ها ،واژه واژه می جویمت؟ تو نیز مرا گم کرده ای ؟ نه مگر میشود !؟ تو هر روز صبح و شام ، در تاریکی و روشنایی ، همه جا و هر لحظه مرامی خوانی ... اما من ....اما من بی آنکه توجه ای کنم بی آنکه بشنوم ....نه نه دروغ است میشنوم و نشنیده میگیرم از کنار آوای صدایت میگذرم... بی درنگ....................................... چقدر غریبی............ چقدر دوستم داری و من چه نا...
7 مهر 1392

فرشته نازم

فرشته نازو کوچولوی من , بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم ... عزیز دلم ... مامان دلش خیلی کوچیک شده , مخصوصا بعد فرشته شدنه داداشت تحملم کم شده , مامانی از خدای مهربونیها بخواه هر چه زودتر شمارو تو دلم و بعد تو بغلم بذاره ... خیلی دوست دارم ...
7 مهر 1392

خدای من در همین نزدیکیست

من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست… نه در آن بالاها! مهربان، خوب، قشنگ… چهره‌اش نورانیست گاه‌گاهی سخنی می‌گوید، با دل کوچک من، ساده‌تر از سخن ساده من او مرا می‌فهمد‌! او مرا می‌خواند، او مرا می‌خواهد، او همه درد مرا می‌داند… یاد او ذکر من است، در غم و در شادی چون به غم می‌نگرم، آن زمان رقص‌کنان می‌خندم… که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است. او خدایست که همواره مرا می‌خواهد، او مرا می‌خواند او همه درد مرا می‌داند… ...
7 مهر 1392

خدایا همه امیدم تویی

سلام عزیز دلم ...مامانی امروز بعد کلی کلنجار با خودم تصمیم گرفتم این وبلاگ و درست کنم ... میوه دلم نمیدونم خدای مهربون کی می خواد شمارو تو دلم بذاره ... اما من امید دارم به خدا ... چون حالا یه فرشته پیش خدا دارم که واسه مامانش دعا میکنه ... عزیز دلم میدونم که داداش امیر عباست که الان ٢١ روزه فرشته شده و رفته پیش صاحب اصلیش , از خدا می خواد که  تورو , تو دلم بذاره و کمک کنه که سالم و صالح بزرگ بشی ... الهی آمین ...
7 مهر 1392

بدون عنوان

سلام دختر گلم ... امروز رفتی تو 23 هفته ... ماشالله خانومی شدی برای خودت ... با تکونات دل مامانی و آب میکنی ... هفته ای که گذشت پر بود از روز های خوش و البته روزهای دلواپسی ... عمه فهیمه جونت 29 شهریور یعنی همین جمعه که گذشت به سلامتی عقد کردن ... شما هم کلی تو دل مامانی تکون خوردی ... عمه فهیمه جون مثل فرشته ها شده بود ... خیلی ناز شده بود ... مراسم عقد تو خونه ما برگزار شد . بعد مراسم هم که همه رفتیم تالار ... دست آقا جون (‌بابای بابایی‌ )‌درد نکنه یه عقد مفصل گرفته بود که با عروسی فرقی نمیکرد ... عمه جون هم لباس عروس نباتی پوشیده بود ماشالله مثل فرشته ها معصوم شده بود... خدارو شکر انشالله خوشبخت بشن ... ...
2 مهر 1392

یاضامن آهو ...

یکی که دلش شکسته ...گوشه ی حرم نشته ...نشون به اون نشونه ...صدای نقاره خونه ... من و به تو میرسونه ...میدونم روم سیاست...من اگه بی وفامولی عشقم اینه...عاشق این آقام منتظر یه اشارم...هر چی که دارم بذارم...دلم و زیارت بیارم...منی که آوارم دلم اگه بی قراره...چشام اگه هی میباره...ولی دلم غم نداره...آقا دوسم داره میشه شاهی کنی...من و راهی کنی...چی میشه به منم...یه نگاهی کنی هر کی حاجت روا شد...گدا اومد پادشاه شد...عاشق آقام رضا شد...خادم آقا شد منم اومدم گداشم ... کفتر گنبد طلا شم ... انشالله حاجت روا شم ... خادم آقا شم ... خوردم آب ودونت ...که شدم دیوونت... ... آقای خوبم ... مهربانم ... امام رئوفم...
25 شهريور 1392

دلم گرفته

دلم گرفته نازنین زهرای نازم ... میدونم که دلیلشو خوب میدونی ... از نماز صبح تا حالا همش تکون می خوری که بگی مامانی من که هستم ... ولی مامان خیلی دلش گرفته نازنین ... تو این مدت از اینکه امروز بیاد ترس داشتم ... حالا که اومد دلم مثل یه حباب ترکید ... ببخش ... میدونم با اشکهام توهم ناراحت میشی ... اما اگه گریه نکنم خفه میشم ... خیلی دوست دارم ... خیلی خوبه که حداقل تو هستی ... خدایا شکرت ...شکر که امروز تنها نیستم ... خدایا شکر که تورو دارم ... شکرکه هنوز اجازه میدی صدات کنم .. شکر که با تو بودن بهم آرامش میده ... خدایا به اندازه ی بزرگیت دوست دارم ... اشکهام از سر شکایت نیست از دلتنگی و دوریه ... ببخش ... دوستت د...
21 شهريور 1392

بهترین نعمت خدا برای یک مادر

وقتی دو تا خط رو بی بی چکت ظاهر میشه ... وقتی جواب بتای خونت از 200 بالاتر میری ... وقتی میری پیش دکتر و اونم یه ضربان قلب و تو مانیتورش میبینه ... اونوقته که تو هم بعد کلی انتظار مادر شدی ... اون روز به این فکر نمیکنی که بچت دختر باشه بهتره یا پسر ... حتی به ارزوی های قبلت هم فکر نمی کنی ... فقط و فقط سلامتیش برات مهمه ... حالا فکرش و کن بعد 3 ماه انتظار تو هفته های 14 بارداری میری برای سونوی سلامت جنین و دکتر بهت بگه بچت دختره یا پسر اشک شوق میریزی وقتی بهت میگه خانوم گل دخترت یا شازده پسرت صحیح و سالمه ... اونوقته که برات فرق نمیکنه قبلا چی می خواستی و حالا چی شده ... حتی اگه دختر می خواستی و حالا پسر شده ...
19 شهريور 1392

اولین هدیه روز دختر

سلام زهرای نازم ... ببخش که دیر شد ... این سارافون خوشگل اولین هدیه روز دخترما به شما ... البته مشارکتی خریداری شده تو این دوره از زمان اینقدری قیمت اجناس بالا رفته که تنهایی خرید کردن خییلی سخته انشالله به شادی بپوشی عزیز دلم ... راستی گفتم مشارکتی ، پول این سارافون پاییزی و من و بابایی و مامان جون زهرا (‌مامان بابایی) با هم دادیم و عمه فهیمه جون زحمت کشیدن رفتن برای شما خریدن ... دست همگی درد نکنه ... .... بازم به رسم عادت همیشه ... زهرا خانومم ،‌ گل دخترم ،‌دوست دارم ... ...
19 شهريور 1392